دنیای اطراف ما

شفا دادن اهل البیت

سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۲، ۰۴:۰۸ ب.ظ

دیشب تو هیئت بودم یه روحانی داشت یه داستانی تعریف میکرد خیلی جالب بود این داستان از زبان یکی از دوستان 
این روحانیه که من هرچی یادمه براتون مینویسم. تمام این شخصیت ها هنوز  زنده هستن.

تو یکی از شهرهای مازندران یه پیر مردی هست که هر روز تو خونش روضه میگیره هر روز یه مداح یه روحانی خلاصه اگه هم کسی نباشه یه نواری میزاره و تنها پیش خودش و خدای خودش گریه میکنه این دوست رو حانی ما یه روز ازش پرسید 
حاجاقا دلیل روضه گرفتن هر روز شما چیه؟ اون پیر مرد تعریف میکنه:پچه بودم به یه مریضی مبتلا شدم دکتر های اون زمان گفتن که میمیرم مریضیم واگیر دار بود و اون پزشک 

به مادرم گفت که منو از بچه های دیگه دور کنه مادرم هم منو به زیر زمین خونمون برد و فقط خودش میومد
پیشم و ازم نگه داری میکرد خواهر و برادرم هم فقط از دور منو نگاه میکردن این روز ها گذشت تا رسیدیم
به ایام فاطمیه مادرم که همیشه تو روضه ها شرکت میکرد .

دیدم مادرم داره پیش خودش میگه خدایا یا بچمو بکش یا شفاش بده دست و پا گیرمه نمیتونم تو 
روضه ها شرکت کنم اینو گفت و رفت.

دیدم یه آقایی اومد پیشم به من میگه بلند شو من گفتم چطور من مریضم نمیشه اون مرد دوباره تکرار
کرد منم دوباره گفتم که مریضم نمیتونم یک دفعه دیدم اون شخص میگه وقتی پسر فاطمه حسین میگه
بلند شو پس پاشو منم بی اختیار از جام بلند شدم به آقا گفتم من 10 روز روضه میگیرم و امام به من گفت 
8 روز من روضه میگیرم که به نیت سن 18 ساله مادرم فاطمه کبری بشه 18 روض .

پیر مرد میگه من از اون روز شفا پیدا کردم و تا به امروز هر روز روضه میگیرم.

دوستان ما باید از این پیام ها درس بگیریم و هیچ وقت از خدا و اهل بیت جدا نشیم.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی